هفتادمین سالگرد محاصره لنینگراد
مترجم: بابک فقیه مترجم: بابک فقیه

قتل عام در انبار غله


اشپیگل آنلاین -

• لشکرکشی ارتش آلمان نازی از همان آغاز با هدف نابودی اتحاد جماهیر شوروی برنامه ریزی شده بود، ماه ها پیش از این حمله متخصصان کشاورزی آگاهانه به طرح نقشه ای پرداختند که هدفی جز مرگ میلیون ها نفر بر اثر گرسنگی نداشت. تاثیر این طرح بر سرنوشت مردم محاصره شده لنینگراد ظالمانه تر از دیگر مناطق بود ...


مقدمه مترجم: با فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی و پایان جنگ سرد تغییرات وسیعی در اندیشه سیاسی و سیاست ورزی رخداده است. یکی از این تغییرات نوعی پرهیز از هر آنچه رنگ و بوی آن دوران را دارد می باشد، جنایات رژیم نازی اما فراتر از آن بود که مرزبندی با اتحاد شوروی سابق دلیلی بر فراموشی آن شود. اهمیت این مقاله در نگاهی جدیدی است که به دلایل حمله به اتحاد شوروی می پردازد و اشاره به نقش فعالی است که بدنه اداری رژیم نازی در شکل گیری این حمله ایفا می کند. اصل این نوشتار در ماه ژوئن بزبان آلمانی در تارنمای اشپیگل آنلاین به قلم "کریستف گونکل" انتشار یافت.


هفتاد سالگی "عملیات بارباروسا"
لشکرکشی ارتش آلمان نازی از همان آغاز با هدف نابودی اتحاد جماهیر شوروی برنامه ریزی شده بود، ماه ها پیش از این حمله متخصصان کشاورزی آگاهانه به طرح نقشه ای پرداختند که هدفی جز مرگ میلیون ها نفر بر اثر گرسنگی نداشت. تاثیر این طرح بر سرنوشت مردم محاصره شده لنینگراد ظالمانه تر از دیگر مناطق بود.
ورماخت (ارتش آلمان نازی)، تنها ظرف شش هفته لهستان را اشغال کرد و سرمست از پیروزی های پیاپی بود. با این وجود "هربرت باکه"، یکی از مشاوران وزارت کشاورزی و تغذیه، نگران خطراتی بود که ساختار تغذیه عمومی آلمان را در خلال جنگ جهانی دوم تهدید می کردند.
هربرت باکه چنین آینده تاریکی را در آغاز سال ۱۹۴۰ پیش بینی کرد. او هنگامی که ارتش هیتلر پیروزمندانه و با سرعتی باورنکردنی فرانسه را اشغال کرد، با عصبیت نوشت: "اگر جنگ بیش از دو سال به درازا بکشد، بازنده ایم."
تصور آن که هربرت باکه از منتقدان رژیم باشد بی معنا بود، زیرا وی از سال ۱۹۲٣ عضو حزب نازی (NSDAP حزب ناسیونال سوسیالیستی کارگران آلمان) و SA (شاخه شبه نظامی حزب نازی) بود. "باکه" از جنگ جهانی اول خاطرات بسیار تلخی داشت، نه تنها به دلیل این که در قفقاز به دنیا آمده و چهار سال را در بازداشتگاهی در سیبری بسر برده بود*، بلکه بیش از همه بخاطر آن که در پایان جنگ بهای مواد غذایی به شکل انفجاری در آلمان افزایش یافته بود و صدها هزار نفر جان خود را بر اثر گرسنگی از دست داده بودند.
سال ۱۹۱٨ از آلمان پوست و استخوانی بیش نمانده بود. کشوری که از جنگ خسته بود و آماده وقوع یک شورش می شد. هربرت باکه، دقیقا نگران همین وضعیت در آغاز سال ۱۹۴۰ بود.
این مرد ۴۴ ساله با پیشانی فراخ و موهای نازکی که به دقت به عقب شانه می شد، بعنوان مشاور در وزارت تغذیه و کشاورزی ماموریت مهمی برای جلوگیری از تکرار تاریخ در جنگ جهانی دوم گرفت.
در آغاز جنگ، اقتصاد آلمان نازی در وضعیتی نامساعد قرار داشت، محاصره دریایی توسط بریتانیا عمل کرده و منجر به قطع دو سوم واردات شده بود، آلمان مجبور به استفاده از ذخایر غذایی خود و بیش از گذشته وابسته به واردات غلات از روسیه شده بود.

"بزرگترین مرگ و میر بعد از جنگ های سی ساله"**
لشکرکشی هیتلر به اتحاد شوروی بیش از آنکه تهاجمی ناشی از خشمی کور و تهاجمی ایدئولوژیک علیه کمونیسم باشد، حمله ای دقیقا حساب شده با انگیزه‌های اقتصادی بود. "عملیات بارباروسا" فرصتی برای کسانی مانند "هربرت باکه" و دیگر کارشناسان کشاورزی بود که پاسخ این سوال را بیابند: چگونه می توان شکم ٣ میلیون ارتشی را در همان کشور اشغال شده سیر کرد؟
تکنوکرات‌های زیر فرمان هربرت باکه در "ستاد اقتصادی شرق"، با دقت مثال زدنی آلمانی، به طرح نقشه ای نادر برای قتل عام از راه گرسنگی پرداختند. طبق منطق نازی ها با مرگ هر شهروند و اسیر جنگی روس بر اثر گرسنگی، تامین خوراک نظامیان و شهروندان آلمانی بهبود می یافت.
هرمان گورینگ فرمانده نیروی هوایی آلمان نازی یکبار در سال ۱۹۴۱ با خوشنودی پیش بینی کرد که شوروی به "بزرگترین مرگ و میر بعد از جنگ های سی ساله" دچار خواهد شد.
در واقع، این بوروکرات های امروزه تقریبا مهجور، مانند هربرت باکه بودند که در مقام مشاوران عالی دولت، دستوراتی چنین بیرحمانه را در قالب طرح و آمار پنهان می کردند. در ملاقات مشاوران عالی در تاریخ دوم ماه مه ۱۹۴۰ تاکید شده بود در صورتی که مواد غذایی لازم برای آلمان از روسیه خارج شود، بدون شک میلیون ها نفر جان خود را از گرسنگی از دست خواهند داد اما: «ادامه جنگ در صورتی عاقلانه است که در سال سوم آن کلیه نیازهای مواد غذایی ارتش از داخل روسیه تامین شود.»

٣۰ میلیون "نانخور اضافی"
تنها سه هفته بعد از ملاقات یاد شده بود که هربرت باکه و کارمندانش دستورالعملی را با جزئیات برای "گروه کشاورزی ستاد اقتصادی شرق" نوشتند که هیتلر آنرا شخصا تائید کرد. به این ترتیب، یک ماه قبل از حمله به اتحاد شوروی، سناریویی دقیق موجود بود. هسته مرکزی این برنامه که به تغییر ساختاری تامین خوراک و تغذیه ارتش تعبیر می شد، عملا طرحی برای یک قتل عام بود.
نقطه آغاز این نقشه، طرح این سوال بود که چرا مازاد تولید گندم روسیه در سی سال پیش بیشتر از سال های گذشته بود. پاسخ اهل فن بیضرر بنظر می رسید: دلیل این کاهش نه تولید کمتر و یا کمتر شدن مساحت زمین های مورد کشت، بلکه افزایش ٣۰ میلیونی جمعیت است.
اما نتیجه ای که کارشناسان از این تحلیل صرفا مبتنی بر اعداد و ارقام گرفتند، نمی توانست رادیکالتر از این باشد: «با کاهش میلیونی جمعیت روسیه»، می توان مازاد تولید گندم را به حد سابق رساند. این گفته "گوبلز" وزیر تبلیغات در سال ۱۹۴۱ اتفاقی نبود: «اعشاری کردن* جمعیت اسلاوها به میزان ٣۰ میلیون».

تغییر رادیکال تعادل توزیع
اینجا بود که طراحان تغذیه "باکه" شوروی را به دو منطقه تقسیم کردند: "منطقه تولید اضافه"، که شامل قفقاز و تمامی جنوب و جنوب شرقی اتحاد شوروی می شد و "منطقه مصرف کننده" که تولیدات کشاورزی اش به حد کافی نبود. این محدوده شامل مناطق جنگلی در مرکز و شمال روسیه و بلاروس بعلاوه مراکز صنعتی مانند مسکو و لنینگراد می شد.
رهنمود اداری "باکه" به اشغالگران آلمانی این بود که به تعادل توزیع در مناطق "انبار غله" و غیر حاصلخیز در این قلمرو پهناور پایان دهند تا مازاد تولید ترجیحا به آلمان سرازیر شود. نتیجه محتوم کار برای گروه "باکه" روشن بود: «نابودی صنایع و زندگی بخش بزرگی از مردم ساکن مناطق کم تولید». این نتیجه نشان میداد که بویژه شهرنشینان از "قحطی" رنج خواهند برد اما هر گونه تلاشی برای نجات آنها از مرگ به معنی لطمه به پایداری آلمان خواهد بود و پذیرفتنی نیست.
این طرح در سطوح پایین اداری هم با استقبال مواجه شد. مهندس کشاورزی "اویگن فون انگلهارد" در حاشیه جدولی که جمعیت شهری بلاروس را دو میلیون نفر تخمین می زد، نوشت""گرسنگی بدهید". بنظر او نیمی از جمعیت ۶/٨ میلیون نفری روستایی هم باید می مردند، اما امکان این نیز بود که از یک میلیون نفر "داوطلب" بعنوان کارگر کشاورزی در آلمان استفاده کرد.

مرگ و میر انبوه در لنینگراد
نابودی جمعیت با گرسنگی دادن، فقط یک جنبه از سیاست اقتصادی بیرحمانه نازی ها بود. آنها کشورهای تحت اشغال خود را غارت هم کردند. هزاران کیلو طلا، جواهرات و آثار هنری را دزدیدند و برای کشورهای تحت تصرف، خراج بسیار بالایی تعیین کردند. نازیها ارزش بهای بورس را به نفع واحد پول خود (رایش مارک) دستکاری کرده و لشگری از برده های کاری به آلمان فرستادند. میلیون ها انسان جان خود را طی "طرح باکه" از دست دادند و میزان تلفات انسانی به میزان پیش بینی شده در طرح محدود نماند.
درست دو ماه بعد از تهاجم آلمان به شوروی، لنبنگراد به محاصره پانصد هزار نفر از واحد شمال "ورماخت" در آمد. اشغال این شهر سابقا شاهزاده نشین روسی که بخاطر بمباران توپخانه و نیروی هوایی به خرابه ای مبدل شده بود، کار سختی نبود. اما ورماخت در صدد اجرای سیستماتیک سیاست مرگ تدریجی ساکنان شهر از طریق گرسنگی بود.
هیتلر شخصا دستور داده بود که در صورت تسلیم شهر، "حتی یک سرباز آلمانی" هم اجازه ورود به لنینگراد را نداشته باشد تا مسئولتی متوجه ارتش برای تامین خوراک مردم نشود. هیتلر گفته بود اعدام صدها هزار نفر از سکنه این شهر سه و نیم میلیون نفری، می تواند جان بقیه را نجات دهد و این در قیاس با نتایج محاصره، منفعتی برای آلمان ندارد.
محاصره لنبنگراد ٨۷۱ روز طول کشید. گوبلز در یادداشتی با افتخار نوشت: "ماجرایی که در لنیگراد جریان دارد، درامی شهری است که تاریخ نظیرش را ندیده است." مردم محاصره شده لنینگراد از بیچارگی و گرسنگی برای چند گرم نان دست به قتل می زدند. روزنامه ها، کپک دیوار، موش ها و حتی گوشت آدمیزاد را می خوردند.
پانصد متهم به آدمخواری در دادگاه های صحرایی تیرباران شدند. بیش یک میلیون نفر بخاطر ضعف ناشی از گرسنگی و سرمای زیر ۴۰ درجه، تا پایان محاصره را تاب نیاوردند.

۴۲۰ کالری در روز
لنینگراد پیگیرانه ترین و بیرحمانه ترین نمونه "سیاست گرسنگی" بود. در شهرهای دیگر شوروی هم مقامات اداری آلمانی، حاکم بر سرنوشت انسان ها بودند و به شکلی سیستماتیک،"شکم های اضافی" را گرسنگی می دادند.
طرح آنها با دقت اجرا می شد: کارگران سالم که هنوز می توانستند برای اشغالگران جان بکنند، سهم بیشتری دریافت می کردند. بیماران، ضعیف تر ها و یهودی ها فقط نیمی از همان جیره ناکافی را دریافت می کردند. سهمیه خوراک دریافتی در بلاروس در مواردی ۴۲۰ کالری بود. آلمانی ها روستاهایی را که بنظرشان تولید کافی نداشتند، به بهانه مبارزه با پارتیزان ها به آتش کشیده و ساکنان آن را تیرباران می کردند یا به اسارت می گرفتند.
خود اشغالگران نه تنها مشکل خوراک و دیگر مایحتاج را نداشتند. بلکه قطارهایی پر از غله نیز به آلمان می فرستادند. وقتی سهمیه نان ساکنان شهر "برست" بلاروس در سال ۱۹۴۲ به ۱۰۰ گرم تقلیل داده شد، در پایگاه پشتیبانی ارتش آلمان، به اسب ها چاودار و گندم می دادند.
سربازان ورماخت، همراه با بسته های خوراکی، در نامه های خود به بستگانشان، از عیش و نوش و شکم چرانی در شوروی می نوشتند. این در حالی بود که تنها تا ماه مه ۱۹۴۲، بیش از دو میلیون نفر از اسیران جنگی روس جان خود را از دست داده بودند و دلیل مرگ بسیاری از آنها گرسنگی بود.
اساس نقشه نازی ها در درازمدت، باز کردن جا برای مهاجرت نژاد آریایی به شرق بود و این نیاز به نابودی میلیون ها نفر داشت.
اما آیا "هربرت باکه" از عواقب طرح گرسنگی سیستماتیک آگاه بود؟ او از آغاز می دانست که به جنایت علیه بشریت دست می زند. در سال ۱۹۴۱ بالای برنامه تغذیه یادداشت گذاشته بود که باید خیلی مواظب باشیم تا دشمن چیزی نفهمد: "نباید سندی به جا گذاشت، تنها گفتار بی خطر است."
"هربرت باکه" با همه احتیاط کاری برای در سایه ماندن، در سال ۱۹۴۴ به مقام وزارت تغذیه ارتقا یافت. او بعد از جنگ بازداشت شد و قرار بود در دادگاه نورنبرگ محاکمه شود. باکه اما کمی پیش از آغاز محاکمه خود را در سلول بازداشتگاه حلق آویز کرد.


*هربرت باکه: فرزند یک بازرگان مهاجر آلمانی بود که سال ۱٨۹۶در قفقاز به دنیا آمده و سال ۱۹۱۴ در آغاز جنگ جهانی اول بازداشت شد و سال ۱۹۱٨ با برنامه تبادل زندانیان به آلمان بازگردانده شد.
**جنگ های سی ساله: ۱۶۱٨ تا ۱۶۴٨ بین کشورهای قدرتمند اروپایی برای تثبیت قدرت و مرزگشایی که در ادامه به جبهه گیری کاتولیک ها و پروتستان ها علیه یکدیگر شد. بواسطه قحطی و بیماری های گوناگون بخش بزرگی از جمعیت آلمان جان باختند.
***اعشاری کردن: "Dezimation" نوعی تنبیه نظامی برای ارتش رم، درصورتی که واحدی از ارتش متهم به شورش و یا فرار از جنگ میشد از هر ده نفر یک نفر را بر اساس قرعه کشی اعدام می کردند.



June 25th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی